ویلیام اوکام فیلسوف مکتبی بود که در اواخر سال ۱۲۸۹ در دهکده کوچک در انگلستان به دنیا آمد. او آدمی نبود که نقطه نظرات و دیدگاههای تندروانه خودش را با صدای بلند فریاد نزند.
این آدم پرحاشیه بیشتر عمرش را در حال فرار بود. یکی از اتهاماتش بدعتگذاری بود. پاپ جان بیست و دوم او را به عنوان یک بدعتگذار معرفی کرد.
اما چیزی که ویلیام اوکام از خودش به جای گذاشت، خیلی فراتر از اینها بود. او یک راهب مومن نبود که سبک زندگی مجلل کلیسا را سرزنش کند و مانند مسیح (ع) از فقر حمایت کند و بعد در تاریکی سوار بر اسب سیاهی شود و فرار کند و به امپراتوری مقدس روم در ایتالیا پناه ببرد! نه اوکام ابدا چنین آدمی نبود!
دیدگاههای بحث برانگیز اوکام بر فلسفه مدرن، علم، الهیات و منطق بسیاری از متفکران بزرگ تاریخ تاثیر عمیقی گذاشته.
همانطور که ضربالمثلهای قدیمی میگویند «ذهنهای بزرگ مثل هم فکر میکنند.»
بنابراین؛ اینکه ویلیام اوکام هم مثل ارسطو، توماس آکویناس، انیشتین، نیوتن، گالیله، داوینچی و همینگوی فکر میکند، تصادفی نیست. یک ایده مشابه وجود دارد که همه آنها مثل هم فکر میکنند. ایده به مشکلات برمیگردد. یا به عبارت دیگر؛ به چگونگی حل مشکلات برمیگردد.
بیشتر بخوانید: ۱۰ نکته مهم و کاربردی در ارتباط با نحوه صحیح مواجهه با مشکلات
تنها راه نجات از مشکلات و پیچیدگیهای زندگی
سال ۲۰۰۱ بود که جوزی کینگ، یک کودک ۱۸ ماهه بامزه، دوست داشتنی و بامزه بود بدون هماهنگی وارد یک حمام تازهساز خانهشان در بالتیمور شد.
جوزی با کنجکاوی و بازیگوشی همیشگیاش به سمت وان خم شد، انگشتان کوچکش را دراز کرد تا دستگیرهای را بپیچاند و انگشتان پاهای کوچکش را توی جریانِ آبِ جاری که وان را پر کرده بود، فرو برد.
در کمتر از چند ثانیه، جوزی با صدای بلند فریاد زد. پدر و مادرش وحشتزده و سراسیمه وارد حمام شدند. آنها فورا با اورژانس تماس گرفتند.
جوزی به سرعت به مرکز پزشکی جان هاپکینز منتقل شد. آب داغ و سوزان ۱۵۰ درجهایِ وان حمام باعث شده بود که او دچار سوختگی درجه دو شود و آب داغ بیش از ۶۰ درصد پوست بدن او را از بین ببرد. او از این حادثه جان سالم به در برد.
اما هنوز یک مشکل وجود داشت. آن هم این بود که جوزی که بدنش با پانسمانهای استریل پوشانده شده بود و دستگاههای لولههای بیمارستان به او متصل بود، به شدت تشنه بود.
کادر پزشکی توجهی به این جزئیات نداشت. آنها یک لوله نازک به نام کاتتر را در درون رگهای جوزی قرار داده بودند.
جوزی به طرز دیوانهوار تشنه بود. خانم کینگ (مادر جوزی) زنگ خطر را به صدا درآورد. اما تیم پزشکی چشمشان به روی این مسئله میبستند. آنها اسیر بازی بدی شده بودند.
کم کم چشمان جوزی، در سرش شروع به چرخیدن کرد. خانم کینگ این موضوع را اعلام میکند. اما کسی توجهی نمیکند. به نظر میرسد که جوزی با ایست قلبی دست و پنجه نرم میکند. سرانجام قلب جوزی از تپیدن میایستد و در آغوش گریان مادرش جان میدهد.
چه چیزی یا چه کسی باعث مرگ جوزی شد؟ آب جوش حمام؟ کم آبی بدن؟
جواب هیچکدام از این موارد نیست. علت مرگ جوزی عفونتی بود که به خاطر قرار دادن کاتتر در رگهایش به وجود آمده بود. جوزی اولین کسی نبود که به این دلیل جانش را از دست میداد.
براساس گزارش C.D.C تخمین زده میشود که سالانه ۳۱ هزار نفر جانشان را بخاطر عفونت جریان خون از دست میدهند.
مشکل عفونت کاتتر مانند یک بیماری مسری در بیمارستانها بود. ظرف چند سال، این بیماری کشته بسیاری بیشتری نسبت به سرطان سینه داد. اما خب در آن زمان؛ نرخ عفونت در بیمارستان جان هاپکینز به ازای هر هزار نفر، ۱۱ نفر بود. که در رده ۱۰ درصد پایینی بیمارستانهای ایالات متحده بود.
هیچ راهحلی برای این مشکل وجود نداشت. بنابراین بیمارستانها این مسئله را به عنوان یک مسئله عادی پذیرفتند و دختران کوچک زیادی مثل جوزی جانشان را به این خاطر از دست دادند.
اما دکتر پیتر پرونووست که متخصص مراقبتهای ویژه در بیمارستان جانز هاپکینز بود، از مرگ و میر بالا درمانده شده بود. او اظهار تاسف کرد و گفت:
«این مسئله را میتوان متوقف کرد. عفونت بیمارستانی، بیماری نیست که هیچ راه درمانی نداشته باشد.»
دکتر پرونووست به هدف زد و راهحل جدیدی برای مسئله عفونتهای بیمارستانی ارائه داد. دکتر پرونووست راهی را پیش گرفت که کاملا برخلاف راهحلهای پیچیده قبلی بود. راهحلهایی که نتوانسته بودند، جان هزاران جوزی را نجات دهند.
راهحل دکتر پرونووست بسیار ساده بود: یک چک لیست ساده و قدیمی. چک لیست دستورالعملهای سادهای داشت که پزشکان و پرستاران باید آنها را رعایت میکردند:
شستن دستها با صابون قبل از قرار دادن کاتتر، کشیدن پرده استریل روی بیماران، پوشیدن دستکش، کلاه، ماسک، روپوش.
همه اینها دستورالعملهای ساده و واضحی بودند که تقریبا همه متخصصان پزشکی آنها را میدانستند. دکتر پرونووست چک لیست ساده خود را در بیمارستانهای شهر میشیگان آزمایش کرد.
او دستورالعملش را اعلام کرد. پزشکان و پرستاران ابتدا به هم زل زدند و بعد خندیدند. رئیس بیمارستانها او را مسخره کردند. سه ماه که از اجرای چک لیست گذشت، مشخص شد که نرخ عفونت خط مرکزی در بیمارستانهای میشیگان ۶۶ درصد کاهش پیدا کرد و از ۹۰ درصد بیمارستانهای ایالات متحده عملکرد بهتری داشتهاند.
در طی ۱۸ ماه؛ چک لیست ساده پرونووست جان بیش از ۱۵۰۰ نفر را نجات داد و حدود ۱۷۵ میلیون دلار از هزینههای بهداشتی – درمانی را کاهش داد. دکتر پرونووست هم به همان فلسفهای رسید که بسیاری از ذهنهای بزرگ در طول تاریخِ بشریت به آن رسیده بودند.
این فلسفه این بود که مسائل دشوار را با سادهترین راهحلها میشود حل کرد. این ایده را تیغ اوکام مینامند.
تیغ اوکام چیست؟ و چطور میشود مسائل پیچیده را با کمک آن حل کرد؟
«سادگی، همان پیچیدگیِ حلشده است.» کنستانتین برانکوزی
اوکام چند سال قبل از مرگش اظهاریات قدرتمندش درباره «اصل اختصار تبیین» را بیان کرد و گفت: «موجودات را فراتر از ضرورت تکثیر نکنید.» به عبارت دیگر؛
اگر در شرایطی بودید که باید بین یک راهحل پیچیده و یک راهحل ساده یکی را انتخاب کنید، به احتمال زیاد گزینه دوم، انتخاب بسیار بهتری خواهد بود.
اصطلاح تیغ بیان مناسبی ست برای فرایند سادهسازی یا تراشیدن جزئیات غیرضروری از یک راهحل پیشنهادی ست.
بعد از مرگ اوکام هم، چندین شخصیت برجسته تاریخی از استراتژی تیغِ اوکام برای حل مشکلات دشوار استفاده کردند، که زندگی ما هم تحت تاثیر استفاده از این استراتژی امروزه متحول شده است.
تیغ اوکام ابزاری ارزشمند برای حلِ طیف گستردهای از مشکلات بوده است، مشکلات پیچیده در همه رشتهها.
برای حل مشکلات دشوار و پیچیده، همهچیز را ساده و احمقانه در نظر بگیرید
به نظر میرسد که ما در حال سفر در یک مسیر گیجکننده هستیم. : سفر از سادگی به پیچیدگی
ما همیشه از یک راهحل ساده شروع میکنیم. مثلا فرض کنید سعی دارید که وزن کم کنید که وضعیت سلامتیتان را بهبود ببخشید.
بعد برای اینکه بتوانیم برنامهمان را محقق کنیم، به مشکل برمیخوریم. قبل از هر کاری راهحل ساده را دور میاندازیم و فورا دنبال راهحلی پیچیدهتر میگردیم.
در این مرحله است که شرکتهای تبلیغاتی، مربیان تناسب اندام و سلبریتیهای اینستاگرامی برای جیب و کیف پول ما نقشه میکشند و به مدام وعده میدهند که اگر جیب آنها را پر کنیم، قرص جادوییِ سلامتی را به ما میدهند.
و ما هم این لطف را در حق آنها میکنیم و هرچه که میخواهند را در اختیارشان قرار میدهیم.
بعد که وعدههای وسوسهانگیزشان عملی نمیشود، چه اتفاقی میافتد؟! ما خودمان را در درون باتلاقِ پیدا کردنِ بهترین راهحل میاندازیم:
برنامههای تناسب اندام پیچیده، مکملهای چربیسوز، دستگاههای شکم رباتیک، کفش ورزشی سبک، هشت وعده غذایی در روز، برنامههای غذایی عجیب غریب، ساعتهای هوشمند!
در این باتلاق هرچه بیشتر دست و پا بزنید، بیشتر فرو میروید.
اما از این چرخه معیوب هم میتوان با پشتکار و با استفاده از یک راهحل ساده بیرون آمد:
برای مثال؛ من خودم سالهای سال سردرگم و حیرت بودم که بتوانم نوشتنم را بهبود ببخشم و مخاطبهایی بیشتری پیدا کنم.
مقالات زیادی را خواندم. در دورههای آموزشی بسیاری شرکت کردم و از توصیه متخصصان پیروی کردم. اما پیشرفت چشمگیری نداشتم. اما درنهایت ناامید شدم و دست از پیدا کردن یک راهحل کامل کشیدم.
اینطور که به نظر میرسد، بهترین کار برای من این است که هرچند وقت یکبار مقالهای بنویسم و آن را اینجا به اشتراک بگذارم. کاری بسیار ساده.
جالب نیست. هیجانانگیز نیست. اما کاری ست که از پس آن برمیآیم. یک راهکار بسیار ساده.
- راهکار مشکل کاهش وزن
هم خوردن وعدههای غذایی سالم (میوه و سبزیجات)،
ورزش منظم، نوشیدن آب کافی و ۸ ساعت خواب شبانه است.
- راهکار مشکلاتی که در روابطتان دارید
هم ابراز قدردانی بیشتر، گوش دادن فعالانه و تعیین زمانی برای گذراندن با هم است.
- راهکار مشکلات مالی شخصی
هم اختصاص دادن مقداری پول برای روز مبادا، به حداقل رساندن هزینهها،
سرمایهگذاری در دارایی و پایبندی به یک بودجه ثابت است.
- راهکار مشکلِ بهرهوری پایین
هم این است که عادت کنید کارهایتان را به اتمام برسانید،
در ابتدای روز تمرکزتان روی مهمترین کارهایتان باشد
و محیطی فراهم کنید که حواسپرتی زیادی برایتان نداشته باشد.
- راهکار مشکلِ رهبری
هم تمرین همدلی، تجلیل از دستاوردهای کوچک و تقویت ایدهپردازی ست.
همه ما گمان میکنیم که سادگی، کاری راحت است. چنین طرز فکری بسیار سادهلوحانه است و ما را به سمت چاله عمیق پیچیدگی میبرد.
بزرگترین ذهنهای تاریخ بشر (از ارسطو و ویلیام اوکام گرفته تا انیشتین) همه و همه به حقیقتِ انکارناپذیرِ تیغِ اوکام برخوردهاند. آن هم این است که سادهترین راهحل همیشه بهترین راهحل است.
هرچند که همه فکر میکنند هرچقدر یک راهحل پیچیدهتر و اجرایی کردنش سختتر باشد، بهتر است اما نوابغ تاریخ به ما نشان دادند که قضیه دقیقا برعکس است.