شاعران و عارفان معمولاً شعر ذکر خدا را برای ستایش معبود و برقراری ارتباط قلبی با او میسرایند. همچنین شعر در مورد یاد خدا، روشی برای ارائه اشعار به شیوه ادبیات عرفانی در وصف قدرت خداوند و نظم جهان است. شاعران در اشعار عارفانه خود به بیان چنین وجههایی از قدرت و یکتایی خداوند میپردازند. در این مطلب مجموعه شعر ذکر خدا با موضوعاتی مانند شعر در وصف خدا، توکل بر خدا و … را آوردهایم.
گلچین متن و شعر ذکر خدا
خداوند هیچگاه تو را دست خالی
رها نخواهد کرد …
اگر از تو میخواهد که
چیزی را زمین بگذاری
به این دلیل است که میخواهد
چیز بهتری را برداری …
ذکرش را بگو و منتظر معجزه باش
صبور بودن عالیترین نماد ایمان است،
و خویشتندارى عالیترین عبادت؛
ناکامى به معنى آزمایش است؛ نه شکست …
و نتیجه توکل و اعتماد به خداوند، آرامش درون است.
یا رزاق
رزق حق حکمت بود در مرتبت
کان گلوگیرت نباشد عاقبت
+++
این دهان بستی دهانی باز شد
او خورنده لقمههای راز شد
یا مُمْسِک
تویی که آسمانها را
با ستونهای نادیدنی نگه داشتهای
که بر سر زمین نریزند؛
نگهدار من نیز باش …
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
+++
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
(حافظ)
خداوندا نه لوح و نه قلم بود
حروف آفرینش بی رقم بود
+++
ارادت شد به حکمت تیز خامه
به نام عقل نامی کرد نامه
+++
ز حرف عقل کل تا نقطه خاک
به یک جنبش نوشت آن کلک چالاک
+++
ورش خواهی همان نابود و ناباب
شود نابودتر از نقش بر آب
+++
اگر نه رحمتت کردی قلم تیز
که دیدی این همه نقش دلاویز …
+++
ز ما گر آشکارا ور نهان است
ز لطف و رحمتت شرح و بیان است
+++
بکردیم از تمام هستی خویش
نیامد هیچ جز لطفت فرا پیش
+++
اگر لطف تو دامن برفشاند
ز ما جز نیستی چیزی نماند
+++
بود بیرحمتت اجزای مردم
صفتهای بد اندر نیستی گم …
+++
به ما تعلیم نفی «ماسوا» کن
شهادت ورد سر تا پای ما کن
+++
شهادت غیر نفی «ماسوا» چیست
ز بعد لای نفی الا خدا چیست
(وحشی بافقی)
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
+++
الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا
+++
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
+++
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
+++
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
+++
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را
+++
خداوندا بدان تشریف عزت
که دادی انبیا و اولیا را
+++
بدان مردان میدان عبادت
که بشکستند شیطان و هوا را
+++
به حق پارسایان کز در خویش
نیندازی من ناپارسا را
+++
مسلمانان ز صدق آمین بگویید
که آمین تقویت باشد دعا را
+++
خدایا هیچ درمانی و دفعی
ندانستیم شیطان و قضا را
+++
چو از بیدولتی دور اوفتادیم
به نزدیکان حضرت بخش ما را
+++
خدایا گر تو سعدی را برانی
شفیع آرد روان مصطفی را
+++
محمد سید سادات عالم
چراغ و چشم جمله انبیا را
(سعدی)
خداوندا به فریاد دلم رس
تو یار بیکسان مو مانده بیکس
همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار مو چه حاجت کس
(باباطاهر)
الهی! ما گنه کاریم و از شرم آستین بر رو
کریمی، دامن رحمت بپوشان بر گناه ما
(سلمان ساوجی)
خداوندا تو را زیبد حکومت
که وصفت را ندانم حد و غایت
+++
خداوندا نباشد حال بی تو
خداوندا نباشد قال بی تو
+++
توئی حال و توئی قال و توئی روح
ز تو گردان شده کشتی هر نوح
+++
هر آن کس را که خواهی تاج بدهی
ز ملک عافیت صد باج بدهی …
+++
خداوندا ازین دریای جودت
بده یک قطره تا آرم سجودت
+++
مرا از بحر جودت شبنمی بس
ز داروخانهات یک مرهمی بس …
+++
خداوندا توام این نطق دادی
نظام ملک عالم را نهادی
(عطار)
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
+++
به آن ذاتی که مانندی ندارد
جهان جز وی خداوندی ندارد
+++
به آن سروی که از بطحا سر افراخت
عَلم بر عالَم بالا برافراخت
+++
به آن شاهی که ماه آسمان شد
شب «اِسرا» مکانش لامکان شد
+++
به دین پاک جمع پاکدینان
در ایوان فلک بالانشینان …
+++
به آن رازی که محرم نیست او را
به آن داغی که مرهم نیست او را
+++
به بیماری که رفت از دست کارش
گریبان چاک زد بیماردارش
+++
به دردی کز دوا سودی ندارد
ز کس امید بهبودی ندارد
+++
به رنجوری که دل برکنده از خویش
طبیب او سری افکنده در پیش
+++
به طفلی کاو ز مادر دور مانده
یتیمی کز پدر مهجور مانده
+++
به سوز مادری کز داغ فرزند
گریبان چاک کرد و موی برکند
+++
به شبهای دراز ناامیدی
که در وی نیست امید سفیدی
+++
به آه دردناک صبحگاهی
به فیض رحمت و نور الهی
+++
که فیضی بخشی از نور حضورم
کنی مستغرق دریای نورم
+++
«هلالی» را هوای آشناییست
به خورشید آشنایی روشناییست
+++
به مهر خویشتن روزش برافروز
چو مهر عالمافروزش برافروز
(هلالی جغتایی)
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهیدست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرماخیز تابستان
تنت بر سایه دیوار بگشایی
لبت بر کاسه مسی قیراندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای این سو و آن سو در روان باشد؛
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت باخبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت،
از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی،
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن،
در این دنیا چه دشوار است؛
چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است …
(دکتر علی شریعتی)
خداوندا دلم پنهان ز تو هرگز نشاید …
همیدانم که بی یاد تو هم هرگز نباید
و صدها البته بینام تو چیزی نپاید …
یقین صبح سپید بی گفت تو هرگز نیاید
خداوندا!
چه میشد دردها را
غصهها و رنجها را
فقر و حرمان و بلا را
از میان مردمان یک دفعه برداری
و در باغ وجود من بکاری
و در یک سور شادیبخش مرا چون فشفشه،
چون نور
به دست کودکی غمدیده بسپاری
و او با فندک لبخند زیبایش مرا
چون نور مجنونی میان آسمانهایت بکارد
و از چشمان این مردم از آنجا تا ابد شادی ببارد …
خداوند بینهایت است و لامکان و بیزمان؛
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید،
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود،
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود؛
یتیمان را پدر میشود و مادر،
محتاجان برادری را برادر میشود،
عقیمان را طفل میشود،
ناامیدان را امید میشود،
گمگشتگان را راه میشود،
در تاریکی ماندگان را نور میشود،
رزمندگان را شمشیر میشود،
پیران را عصا میشود،
محتاجان به عشق را عشق میشود،
خداوند همه چیز میشود همه کس را …
به شرط اعتقاد،
به شرط پاکی دل،
به شرط طهارت روح،
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس،
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا …
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک،
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار،
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها …
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند،
در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند،
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند؛
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
(نادر ابراهیمی)
خداوندا …
کدام نقطه زمین از تو خالیست،
که خلق،
تو را در آسمان میجویند؟
(منصور حلاج)
خداوندا …
بدون نوازشهای تو،
بدون مهر و محبت تو،
بدون عشق تو،
میان دستهای زندگی مچاله میشویم …
مهربانیات را از ما نگیر.
خدایا …
دنیای آشفته درونم را
که تنها از نگاه تو پیداست،
با لالایی مهربان خود آرام کن؛
بگذار نزدیک بودنت از رگ گردن را
به وضوح احساس کنم …
نشانم ده صراط روشنم را،
خودم را، باورم را، بودنم را،
خداوندا من از نسل خلیلم
به قربانگاه میآرم «منم» را …
خداوندا …
نادانی دیروز،
شادی امروزم را گرفت؛
پس نادانی امروزم را بگیر
تا فردایم تلخ نباشد …
(کوروش بزرگ)
نشستم رو به درگاهت،
در این شبهای نورانی …
خداوندا نجاتم ده،
از این دنیای ظلمانی …
(پروانه حسینی)
خداوندا!
ارادهام را
به زمان کودکی برگردان؛
همان زمان که برای یک بار ایستادن،
هزار بار میافتادم، اما ناامید نمیشدم …
خداوندا
تو میدانی که من
دلواپس فردای خود هستم؛
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را،
مبادا گم کنم اهداف زیبا را،
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت …
خداوندا مرا مگذار تنها،
لحظهای حتی …
خداوندا مرا از کسانی قرار دِه
که دنیایشان را برای دینشان میفروشند؛
نه دینشان را برای دنیایشان …
(دکتر علی شریعتی)
خداوندا …
همان گونه که چشمهایمان را از خواب بیدار کردی،
قلبهای ما را از غفلت بیدار کن …
و همان گونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی،
زندگیمان را به نور هدایت منور بگردان …
خداوندا …
بنویس برای ما پاک شدن گناهان، پوشش عیوب،
نرمی قلوب، بر طرف شدن غمها و آسان شدن کارها را …
خداوندا …
صبحمان و روزمان را
سرشار از خیر، بخشش، مغفرت، توفیق، استواری
و استقامت بر صراط بندگیات قرار بده …
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
(سنایی غزنوی)
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند،
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت …
به رقص در آیی
قصه عشق، انسان بودن ماست؛
اگر کسی احساست را نفهمید، مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
«فهمیدن» کار هر آدمی نیست …
(احمد شاملو)
خدایا دانشی ده، غم نگیرم
بده آرامشی، ماتم نگیرم
+++
خدایا از شهامت بینصیبم
شهامت ده که آرامش بگیرم
+++
خدایا این تفاوت بر من آموز
که در گمراهی مطلق نمیرم
ﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﺳﺖ، ﺭﺣﻤﺖ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ
ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ
ﭼﻮﻥ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺩﺍﻧﺎﻥ ﺗﻮﯾﯽ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ
ﻣﺎﯾﻪﺩﺍﺭﺍﻥ ﻧﻘﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺁﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ
ﺑﯽ ﺯﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ
(اوحدی مراغهای)
الهی دانایی ده که در راه نیفتم؛
و بینایی ده که در چاه نیفتم؛
الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم؛
و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم …
خدایا …!
من چیزی نمیبینم،
آینده پنهان است؛
ولی آسودهام؛
چون تو را میبینم و تو همه چیز را …
الهی،
ما همه بیچارهایم و تنها تو چاره
و ما همه هیچ کارهایم و تنها تو کاره …
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
+++
بیعنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
+++
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا …
+++
قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینه قدرت تو کی گریخت
+++
گر در آید در عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم
+++
صد هزاران ضد ضد را میکشد
بازشان حکم تو بیرون میکشد
+++
از عدمها سوی هستی هر زمان
هست یا رب کاروان در کاروان
+++
خاصه هر شب جمله افکار و عقول
نیست گردد غرق در بحر نغول
(مولانا)
جمعبندی
در این مقاله مجموعه متنها و شعر ذکر خدا آوردهایم. با مطالعه این مطلب میتوانید اشعار زیبایی در ستایش خداوند و بیان جنبههای مختلف قدرت او در آفرینش همه چیز آشنا شوید. همچنین اگر اشعار زیبای دیگری در وصف و ستایش معبود مد نظر دارید، آن را با ما و دیگر کاربران انگیزه در میان بگذارید.
در پایان، برای مطالعه سایر اشعار مرتبط میتوانید به مقالاتی مانند جملات زیبا درباره خدا مراجعه کنید.