ابن سینا که بدون تردید نامدارترین و برجستهترین فیلسوف عالم اسلام است، غیر از فلسفه، احاطۀ جامعی به سایر علوم زمان خود از پزشکی گرفته تا موسیقی و ریاضیات داشت. به علاوه بخشی از آثار او که شاید کمتر در نزد عموم شناخته شده باشد، تفاسیری هستند که او از آیات و سور مختلف قرآن کریم به دست داده است.
یکی از تفاسیری که ابن سینا نگاشته، تفسیر سورۀ مبارکۀ «ناس» است. چارچوب نظری اصلی و عمدهای که ابن سینا در این تفسیر در ذهن داشته، دیدگاه فلسفی او دربارۀ نفس و قوای نفسانی است.
چارچوب نظری تفسیر؛ قوای نفس
از نظر ابن سینا قوۀ «ادراک» در نفس به دو دستۀ حواس ظاهری (مثل بینایی و لامسه و . . .) و حواس باطنی (حس مشترک، خیال، وهم، حافظه و متصرفه) تقسیم میشود. اما برتر از همۀ اینها و آنچه صرفا مخصوص نفس انسانی است، قوۀ عاقله است که میتواند امور کلی عقلانی را ادراک کند.
این بستر نظری، مبنایی است که ابن سینا در تفسیر بسیاری از مفاهیم و آیات قرآنی به کار گرفته است. اگر بخواهیم خلاصۀ بسیار موجزی از دیدگاه کلی او را بیان کنیم میتوانیم بگوییم از نظر ابن سینا، خیر و سعادت انسان در این است که بتواند تمام قوای ظاهری و باطنی خودش را در جهت رسیدن به مرتبۀ استفاده از قوۀ عقل قرار بدهد؛ در مقابل، هر چیزی که مانع از رسیدن انسان به مرتبۀ عقلانیت شود، عنصری شرّ و به اصطلاح دینی «شیطانی» است که نفس آدمی را به سوی بدبختی و رنج سوق خواهد داد.
همین دیدگاه است که میتوان آن را به وضوح در تفسیر ابن سینا از مفاهیمی مثل خناس و جن در سورۀ مبارکۀ ناس مشاهده کرد.
تفسیر جنّ و خنّاس
ابن سینا در تفسیر آیۀ «و من شر الوسواس الخناس»، مینویسد: «وسواس عبارت از قوایی است که وسوسه از آنها پدید میآید و آن قوۀ متخیله است . . . اما متخیله به وسوسه نمیپردازد مگر در سینۀ آنها که به فکر موادند و به علایق میپردازند». مقصود ابن سینا این است که اگر قوۀ متخیلۀ انسان به جای مسیر رو به بالا که مسیر تجرد و عقلانیت و روحانیت است، خود را درگیر ماده و علائق جسمانی کند (همانگونه که در حیوانات اتفاق میافتد) نفس را از رسیدن به مرتبۀ مخصوص انسانی یعنی عقلانیت باز میدارد.
ادامۀ تفسیر ابن سینا، عبارتی خلاصه دربارۀ آیۀ «من الجنه و الناس» است. در اینجا ابن سینا در ادامۀ مبحث خود اشاره میکند که «جنّ عبارت از استتار است و انس عبارت از استیناس و مراد از اینها حواس ظاهره و باطنه هستند».
به تعبیر دیگر ابن سینا در اینجا جنّ را به معنی لفظی آن یعنی «پنهان بودن» میگیرد و مراد از آن را همان «حواس باطنی» میشمرد. یعنی اگر حواس باطنی انسان، از جمله متخیله و وهم، به سمت ماده و علائق جسمانی گرایش پیدا کنند، تاثیر وسوسهآمیز مییابند و مانع از حرکت رو به بالای نفس میشوند. بنابراین به طور خلاصه جن به معنی حواس باطنی است در زمانی که خلاف جهت و مقصود عالیهای که میتوانند داشته باشند عمل کنند.
آنطور که میتوان دید، تفسیر ابن سینا از قرآن، بیش از هر چیز تحت تاثیر و در چارچوب فلسفۀ خاص خود او اتفاق میافتد. البته خود او تواضعی بیش از آن دارد که آنچه میگوید را فهم جامع و کاملی از آیات قرآن به شمار بیاورد، بلکه آن را نهایت فهم «خود» قلمداد میکند. جملۀ پایانی او این است که «آنچه در تفسیر این دو سورت (فلق و ناس) به حیّز تحریر رسید، نهایت عقل و درک من است؛ والله اعلم بحقایق الامور».