کدامیک از اشعار منوچهری دامغانی بیشتر از بقیه به گوش شما آشناست؟ «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است» یا «الا یا خیمگی! خیمه فروهل»؟ خیزید و خز آرید… یکی از نمونههای زیبا در توصیف فصل پاییز بوده و نمونهای است که به خوبی خصوصیات شعر منوچهری را نشان میدهد. منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم به شاعر طبیعت معروف است زیرا بیشتر شعرهایش درباره طبیعت است، توصیفات دقیق از طبیعت دارد و از عناصر طبیعی همچون رنگ، صوت، عناصر بویایی به فراوانی بهره برده است. مطلبی که پیش روی شماست به بهترین اشعار منوچهری دامغانی اختصاص دارد که از دیوان اشعار منوچهری دامغانی برگزیده شدهاند.
بهترین تکبیتهای ناب منوچهری دامغانی
آن نمیبینی که در باغ و چمن از خارها
در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار
گر در کنار یار بود، خوش بود بهار
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
آن ستم کز عشق من دیدم مبیند هیچکس
جز عدوی خسرو پاکیزه دین پاکباز
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
شکفته لاله نعمان، بسان خوبرخساران
به مشک اندر زده دلها، به خون اندر زده سرها
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
که عاشق قدر وصل آنگاه داند
که عاجز گردد از هجران عاجل
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
نوبهار از خوید و گلآراست گیتی رنگ رنگ
ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
ای صنم ماهروی! خیز به باغ اندر آی
زانکه شد از رنگ و بوی باغ بسان صنم
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
گویی: به رخ کس منگر جز به رخ من
ای ترک چنین شیفته خویش چرایی
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
آنکس که بُوَد آمدنی، آمده بهتر
و آنکس که بُوَد رفتنی، او رفته بُده بِه
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
جشن سده امیرا! رسم کبار باشد
این آیین گیومرث و اسفندیار باشد
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
مِی گیر و عطا ورز و نکو گوی و نکو خواه
این است کریمی و طریق ادب این است
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
ما مرد شرابیم و کبابیم و ربابیم
خوش آنکه شرابست و کبابست و ربابست
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوای درای کاروان آمد
دوبیتیهای منوچهری دامغانی
طلب و گیر و نمای و شمر و ساز و گسل
طرب و ملک و نشاط و هنر و جود و نیاز
دل خویش و کف خویش و رخ خویش و سر خویش
بزدای و بگشای و بفروز و بفراز
این دو بیت صنعت لف و نشر را به زیبایی نشان میدهند. هرکدام از کلمات مصراع اول با کلمات مصراع دوم کامل میشود. منوچهری از این صنعت علم بدیع در بسیاری از اشعارش استفاده کرده است.
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
حاسدت را گو: گریز و ساقیات را گو: بریز
ناصحت را گو: نشین و مطربت را گو: سرای
چون بیابی مهر و کین: آن را ببین، این را ستر
چون ببینی بخل و جود : این را گزین، آن را گزای
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
ابربینی فوج فوج اندر هوا در تاختن
آب بینی موج موج اندر میان رودبار
این، چو روز بار لشکر پیش میر میرزاد
وان، چو روز عرض پیلان پیش شاه شهریار
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
ای تو دلآزار و من آزردهدل
دل شده ز آزار دل آزار، زار
گر دل من باز ببخشی به من
جور مکن لشکر تیمار مار
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
عاشقا، رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری، دست سوی او میاز
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
زین بیش کرد باید مارات خواستاری
بنمای دوستداری، بفزای خواستاری
زیرا که خواستاری باشد ز دوستداری
بهترین رباعیات منوچهری دامغانی
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعده فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو
مستاند مخالفان ز هشیاری تو
بخت همه خفته شد ز بیداری تو
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
تاریک شد از مهر دلافروزم روز
شد تیره شب، از آه جگرسوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
دولت همه ساله بیجلال تو مباد
همت همه ساله بیجمال تو مباد
هر بنده که هست بیکمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
〜〜〜〜〜✿✿✿〜〜〜〜〜
هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد
هر سکه که هست جز به نام تو مباد
هر خطبه که هست جز به بام تو مباد
شعر عاشقانه از منوچهری دامغانی
دلم ای دوست تو دانی که هوای تو کند
لب من خدمت خاک کف پای تو کند
شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هر چه به من عشق و ولای تو کند
نکنم با تو جفا، ور تو جفا قصد کنی
نگذارم که کسی قصد جفای تو کند
تن من جمله پس دل رود و دل پس تو
تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند
زهره شاگردی آن شانه و زلف تو کند
مشتری بندگی بند قبای تو کند
رایگان مشکفروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی، زلف دوتای تو کند
بابلی کرد نتاند به دل مردهدلان
آن که آن زلف خم غالیهسای تو کند
چه دعا کردی جانا، که چنین خوب شدی
تا چو تو، چاکر تو نیز دعای تو کند
شعر منوچهری در وصف بهار
آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فر نوبهار شد آراسته زمی
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف در غمی
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شدهست آفت سرما ز گلستان
از ابر نوبهار چو باران فرو چکید
چندین هزار لاله ز خارا برون دمید
آن حلهای که ابر مر او را همیتنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید
آن حله پاره پاره شد و گشت ناپدید
و آمد پدید باز همه دشت پرنیان
از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپید گشت چو دیبای پایرشت
برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت
چون باد نوبهار برو دوش برگذشت
شاخ بنفشه چون سر زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان
شعر منوچهری در وصف نوروز
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز
ور نیست تو را بشنو و از مرغ بیاموز
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
بر قافیه خوب همیخواند اشعار
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند
بادامبنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند
شلوارک با پایچههای طبریوار
کبکان بیآزار که بر کوه بلندند
بیقهقهه یک بار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو از این نیمه، بدان نیمه بگردند
هر ساعتکی سینه به منقار برندند
چون جزع پر سینه و چون بسد منقار
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گویی که سحرگاه همی خوابگزارند
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بیآنکه همی غالیه دارند
صدبار به روزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار
ابیات زیبا از مسمط منوچهری در وصف پاییز
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید سپس آذار
شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گویی که شب دوش می و غالیه خوردست
بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار
نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برونسو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرکدل جادو
با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار
شعر منوچهری درباره زمستان
برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مار شکنجی و ماز اندر آن
به سان یکی زنگی حامله
شکم کرده هنگام زادن گران
همیزاد این دختر بر سپید
پسر همچو فرتوت پنبه سران
جز این ابر و جز مادر زال زر
نزادند چونین پسر مادران
همیآمدند از هوا خرد خرد
به نور سپید اندر، آن دختران
نشستند زاغان به بالینشان
چنان دایگان سیه معجران
تو گویی به باغ اندرون روز برف
صف ناربون و صف عرعران
بسی خواهرانند بر راه رز
سیه موزگان و سمن چادران
شعر زیبای منوچهری درباره باران
آن قطره باران که برافتد به گل سرخ
چون اشک عروسیست برافتاده به رخسار
وان قطره باران که برافتد به سر خوید
چون قطره سیمابست افتاده به زنگار
وان قطره باران که برافتد به گل زرد
گویی که چکیدهست مل زرد به دینار
وان قطره باران که چکد بر گل خیری
چون قطره می بر لب معشوقه میخوار
وان قطره باران که برافتد به سمنبرگ
چون نقطه سفیداب بود از بر طومار
وان قطره باران ز بر لاله احمر
همچون شرر مرده فراز علم نار
وان قطره باران ز بر سوسن کوهی
گویی که ثریاست برین گنبد دوار
بر برگ گل نسرین آن قطره دیگر
چون قطره خوی بر ز نخ لعبت فرخار
آن دایرهها بنگر اندر شمر آب
هر گه که در آن آب چکد قطره امطار
چون مرکز پرگار شود قطره باران
وان دایره آب بسان خط پرگار
مرکز نشود دایره وان قطره باران
صد دایره در دایره گردد به یکی بار
آن دایره پرگار از آنجای نجنبد
وین دایره از جنبش صعب آرد رفتار
سخن پایانی
امیدواریم از مطالعه بهترین اشعار منوچهری دامغانی لذت برده و با هنر این شاعر بزرگ در وصف طبیعت، تصویرسازی شاعرانه و استفاده از صنایع بدیع آشنا شده باشید. اکنون نوبت شماست که پیام بگذارید و بنویسید کدامیک از اشعار منوچهری را بیشتر دوست داشتید و کدام بیشتر از بقیه به دل شما نشست. با انگیزه همراه باشید. در ادامه اشعار مولانا، اشعار کوتاه سعدی، اشعار حافظ، اشعار نظامی و اشعار عطار را مطالعه کنید تا از شعر فاخر زبان فارسی بیشتر بهرهمند شوید.