محمدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵- ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) ملقب به ملکالشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود. از معروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در بارهٔ سبک نوشتههای منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجملالتواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را میتوان نام برد. در این مطلب قصد داریم زیباترین اشعار ملک الشعرای بهار را برای شما ارائه دهیم؛ با ما همراه باشید.
اشعار ملک الشعرای بهار
۱. شعر ملک الشعرای بهار (دماوند)
ای دیو سپید پای در بند!
ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله خود
ز آهن به میان یکی کمر بند
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی، تو ای دماوند!
تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرن ها پس افکند
ای مشت زمین! بر آسمان شو
بر ری بنواز ضربتی چند
نی نی، تو نه مشت روزگاری
ای کوه! نیم ز گفته خرسند
تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند
شو منفجر ای دل زمانه !
وآن آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین، سخن همی گوی
افسرده مباش، خوش همی خند
ای مادر سر سپید! بشنو
این پند سیاه بخت فرزند
بگرای چو اژدهای گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند
ترکیبی ساز بی مماثل
معجونی ساز بیهمانند
از آتش آه خلق مظلوم
وز شعله کیفر خداوند
ابری بفرست بر سر ری
بارانش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز
بادافره کفر کافری چند
ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد
صرصر شرر عدم پراکند
بفکن ز پی این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید
از ریشه بنای ظلم برکند
زین بیخردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند
.. اشعار ملک الشعرای بهار ..

زیباترین اشعار ملک الشعرا بهار
۲. شعر ملک الشعرای بهار در مورد مسجدسلیمان
حقپرستان سلف، کاری نمایان کردهاند
معبدی بر کوهسار از سنگ بنیان کردهاند
بیست پله برنهاده پیش ایوانی ز سنگ
زیرش انباری برای آب باران کردهاند
پلهای دیگر نهادستند از سوی دگر
از پی آمد شد خاصان مگر آن کردهاند
اندر آنبیآب وادی جای کشت و زیست نیست
زین سبب پیداست کان را بهر یزدان کردهاند
هشتنهفرسنگدور از شوشتر بر سویشرق
آن بنای هایل سنگین بهسامان کردهاند
هست پیدا کان فرو افتاده احجار عظیم
قرنها سرپنجه با گردون گردان کردهاند
یا ز اشکانی است آن ویرانه مزکت یا مگر
خسروان آن را به عهد آل ساسان کردهاند
نیست آن کار کیان زیرا که در عهد کیان
در چنین احجار نقش و خط نمایان کردهاند
طاقها افتاده و دیوارها گردیده پست
گوییا آن را زلازل سخت ویران کردهاند
چشمهٔ آبی است خرد، اندر نشیب آن دره
کاندر آن مسکن، فقیری چند عریان، کردهاند
نام آن چشمه نهادستند پس «چشمهعلی»
نیز مسجد را لقب «مسجدسلیمان» کردهاند
.. اشعار ملک الشعرای بهار ..
۳. شعر ملک الشعرای بهار (مرغ سحر)
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازهتر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژالهبار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس، ای آه آتشین!
دست طبیعت! گل عمر مرا مچین
جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این
بیشتر کن
مرغ بیدل! شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن
عمر حقیقت به سر شد
عهد و وفا پیسپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق
هر دو دروغ و بیاثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب
زارع از غم گشته بیتاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن
از قویدستان حذر کن
از مساوات صرفنظر کن
ساقی گلچهره! بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین!
ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد
کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد
.. اشعار ملک الشعرای بهار ..

زیباترین شعر ملک الشعرای بهار
زیباترین رباعیات ملک الشعراء بهار
من برگ گلم باغ شبستان من است
وآنبلبل خوشلهجه غزلخوان مناست
نوباوهٔ شب که شبنمش میخوانند
هر صبح به نیمبوسه مهمان من است
✬✬✬✬✬✬✬✬
پرهیز از خودکه جای پرهیز اینجاست
وزکس مطلب چیز که هر چیز اینجاست
تا چند پی راز خدا می گردی
راز دل خود جوکهخدا نیز اینجاست
✬✬✬✬✬✬✬✬
خوش باش که گیتی نه برای من و تست
وین کار برون ز ماجرای من و تست
در خلقت عالم نبود مقصودی
قصدی هم اگر بود ورای من و تست
✬✬✬✬✬✬✬✬
بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست
چشمی به ره و سبزهعصایی در دست
گویی مجنون به انتظار لیلی
ازگور برون آمد و بر سبزه نشست
✬✬✬✬✬✬✬✬
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
ز انگور بگیر خون و ده در رگ و پوست
عشق من و تو قصهٔ مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست

بهترین اشعار ملک الشعرای بهار
شد نیمی عمر در خرافات هدر
وندر حیرت گذشت یک نیم دگر
و امروز به چنگ لاالهیم اندر
ز الله مگر به مرگ یابیم خبر
✬✬✬✬✬✬✬✬
گر مانده و ناتوان و گر خسته و زار
ما وز طلبش دست کشیدن، زنهار
افتان خیزان رسیم تا منزل دوست
پرسان پرسان روبم تا خیمهٔ یار
✬ اشعار ملک الشعرای بهار ✬
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار
سخن آخر
امیدواریم از خواندن اشعار ملک الشعرای بهار لذت برده باشید. به نظر شما زیباترین شعر ملک الشعرای بهار کدام بود؟ در پایین همین مطلب نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
اگر به خواندن شعرهای فارسی علاقه دارید، به شما خواندن مطالب «اشعار عاشقانه شهریار» و «برگزیده زیباترین【اشعار سهراب سپهری】» را پیشنهاد می کنیم.