۳۱ متن و شعر در مورد بی وفایی عشق، یار و آدمها

متن و شعر در مورد بی وفایی، شامل جملات و متن هایی مانند متن در مورد بی وفایی عشق، یار، آدمها و دیگران است که بسیار زیبا بی معرفتی و بی وفایی را وصف می کند.

شعر درباره بی وفایی

بی وفایی و عدم اعتنا به طرف مقابل، دوست، همسر، و عشق، مانند سم زهرآگینی ست که تمام چیزهای خوب از جمله علاقه، اعتماد، مهربانی و دوستی را به یکباره در کام افراد تلخ و کشنده می‌کند. خاصیت کشندگی که این سم دارد به یکباره و در یک لحظه تمام سرمایه عاطفی و احساسی آدم ها را نابود می‌کند. همین باعث شده است در کنار سرودن اشعار تنهایی و شعر خیانت توسط شاعران پارسی زیان، این موضوع نیز دستمایه سرودن اشعار غمگین اما پرمایه شود. با آرزوی اینکه همواره در کنار دوستان و عزیزانتان زندگی سراسر اعتماد و لبریز از عشقی داشته باشید، شما عزیزان را به خواندن مجموعه شعر و متن در مورد بی وفایی دعوت می کنیم.

 

شعر و متن در مورد بی وفایی عشق و آدم ها

یار من همسر گرفت و عشق من بر باد رفت
یاد من از یاد برد و با رقیبم شاد رفت

آن همه عشق و امید و عهدها بر باد شد
آن همه سوز و گداز و اشک‌ها از یاد رفت

با سرود آه من بزم عروسی ساز کرد
با جهیز اشک من در خانه داماد رفت

دلبری پیمان شکست و عاشقی از درد سوخت
مرغکی در دام ماند و شادمان صیاد رفت

باده خوشبختی و شادی من بر خاک ریخت
لاله امید من پرپر شد و بر باد رفت

آنکه عشقش از ازل با هستیم پیوند یافت
آنکه مهرش تا ابد در جان من افتاد، رفت

آن نهال نیک‌بختی آن بهار آرزو
آنکه بُد در باغ رویا خوش‌تر از شمشاد رفت

آنکه در افسونگری کرد این همه غوغا، گریخت
آنکه در عاشق‌کشی کرد آن همه بیداد، رفت

گفتمش: پس عشق من؟ با خنده گفت: ای وای! مُرد
گفتمش: پس یار من؟ با عشوه گفت: ای داد! رفت

خسرو فرشید ورد

❃❃❃

شنیدم رفتی و همسر گرفتی
خیال عاشقی از سر گرفتی

پرستو بودی و من دام عشقت
نشستی یک زمان و پر گرفتی

همه دلگرم عشق و رقص و آواز
دل من می‌کند سوی تو پرواز

به صد لبخند شرم آلوده گویی
که من رفتم نمی‌آیم دگر باز

میان شاخه گل‌های دسته
عروسان به تختی در نشسته

به جشن نامزدی یک حلقه زرد
بر انگشت بلورش حلقه بسته

همه دلگرم عشق و رقص و آواز
دل من می‌کند سوی تو پرواز

به صد لبخند شرم آلوده گویی
که من رفتم نمی‌آیم دگر باز

پرویز وکیلی

❃❃❃

کجای این جنگل شب پنهون می‌شی خورشیدکم؟
پشت کدوم سد سکوت پر می‌کشی چکاوکم؟

چرا به من شک می‌کنی؟ من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقم‌و؟
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق‌هقم‌و؟

گریه نمی‌کنم نرو، آه نمی‌کشم بشین
حرف نمی‌زنم بمون، بغض نمی‌کنم ببین

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن من‌و نرو
نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

نذار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه

گریه نمی‌کنم نرو، آه نمی‌کشم بشین
حرف نمی‌زنم بمون، بغض نمی‌کنم ببین

نوازشم کن و ببین عشق می‌ریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه می‌دن ترانه‌هام

اگر چه من به چشم تو کمم، قدیمی‌ام، گمم
آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم

گریه نمی‌کنم نرو، آه نمی‌کشم بشین
حرف نمی‌زنم بمون، بغض نمی‌کنم ببین

از مجموعه اشعار ایرج جنتی عطایی

❃❃❃

دگر مثل هرشب نگو شب به خیر
کجایش به خیر است آخر شبم

بکش دست آهسته بر گونه‌ام
ببین سخت سوزان و داغ از تبم

نگو خواب خوبی ببینی گلم
مگر خواب دارد دو چشمان من

در اندیشه‌ام کی رسد آن زمان
نباشد به دست تو دستان من

تو خوابیده‌ای مثل هرشب چه خوب
و بیدار چشمان من رو به در

نمی‌دانی از من و شب‌های من
ندارد، ندارد، ندارد سحر

کنار تو هستم من روسیاه
کنار تو جسمم به ظاهر خموش

ولی روح من عاشق دیگری
دلم می‌کشد بار این غم به دوش

ندانستی از درد من مرد خوب
که گفتی به چشمان من شب به خیر

ندانستی آخر دلم با تو نیست
دلم میل دارد دگر سوی غیر

اگر چه به ظاهر تو مرد منی
دل من ولی با تو دارد ستیز

اسیرم به این خانه و زندگی
ندارم دگر چاره‌ای جز گریز

دگر مثل هرشب نگو شب به خیر
که یادم می‌افتد به تنهایی‌ام

که یادم می‌افتد به پایان شب
به صبح پر از شور رسوایی‌ام

خطایی نکردم بگویم ببخش
اگر پست هستم و یا نقطه‌چین

بکش یا رها کن مرا مرد خوب
به چشمان من صد تمنا ببین

ببین آرزو دارم عاشق شوی
به یکباره مهرت به من کم شود

کسی دل ببندد به چشمان تو
تمام دلت خالی از غم شود

دگر مثل هرشب نگو شب به خیر
من از با تو بودن، ببین، خسته‌ام

اگر چه تو خوبی ولی درک کن
که دل را به مردی دگر بسته‌ام

مرجان علیشاهی

❃❃❃

همه مزه های دنیا را چشیده ام
حتی تنهایی
عاشقی
بی وفایی…
فقط مزه ی “ماندن یار” ماند
که مزه مزه کردنش
به دلم ماند…
آخ…
آخ که به یاد یارم
دلم برای بودنش
آب افتاد……

❃❃❃

درد، تیشه بر استخوانم می زند…
گریه امانم نمی دهد…
سنگدل!
بیا و ببین…
چگونه مرگ، مرا به آغوشِ خویش
می خواند!
آخخخ از این همه بی وفاییَت…
حالا بگو
به قلب عاشقم چگونه بفهمانم
که آغوش تو
جای من نبود !

❃❃❃

آسمان می دانست
زمین جای بی وفاییست
اوج گرفت و بالا رفت
اما ادم
به خیال یک سیب
یک عمر لنگ پا
زمین را بیل می زند…

❃ متن در مورد بی وفایی ❃ 

پچ پچ دوستت دارم های تو در گوش او به گوشم میرسد!
بازیچــه ام یا باز بچــه فرضم کرده ای؟!

❃❃❃

کلمات هم بازیچهء من و تو شده اند !
من برایِ تو می نویسم
تو برایِ او می خوانی

❃❃❃

همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست،
گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی

پیشنهاد: مجموعه شعر درباره سکوت را می توانید در ستاره بخوانید. 

 

شعر در مورد بی وفایی
شعر در مورد بی وفایی

 

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮏ
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ،
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻣﯿﺪﻫﺪ

پیشنهاد: مجموعه شعر نامردی آدمها را می توانید در ستاره بخوانید. 

❃ متن در مورد بی وفایی عشق ❃

مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم
که سمعک هایش را
پیش دیگری جا گذاشته بود

❃ متن کوتاه درباره بی وفایی عشق ❃

آب از سرم گذشته
فریاد میزنم دوستت دارم
و تو آرام و خونسرد
به ترکیدن حباب ها میخندی

❃❃❃

تن من زخمی است
یک خراش کمتر یا بیشتر
چه فرقی دارد؟!
راحت باش!

❃ متن در مورد بی وفایی یار ❃

من
همه ی حرف هایی که پشت سرت بود را به جان خریدم
و تو
همه ی من را
به یک حرف فروختی

❃❃❃

چه کسی برای عشق ما شعر اتل متل خواند !
که پایت را به این راحتی از زندگیم ورچیدی ؟

❃ متن در مورد بی وفایی عشقم ❃

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی،
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی،
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی،
به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی،
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی

❃❃❃

برای بی وفایی هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست

❃ متن در مورد بی وفایی همسر ❃

کاش ماه،
همیشه پشت ابر بماند
نمی خواهم بدانم،
شب مهتاب،
بی من چه می کنی

 

شعر درباره بی وفایی
شعر درباره بی وفایی

 

سخت است ؛ خیلی سخت!
وقتی بدانی او کجای زندگی توست،
اما ندانی تو کجای زندگی او هستی!

❃❃❃

ای نارفیق
به کدامین گناه ناکرده
تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی
سلام پر مهرت را باور کنم
یا پاشیدن زهر خیانتت را

❃ متن در مورد بی وفایی آدمها ❃

دیگر بازی بس است !
بیا شمشیرها را کنار بگذاریم،
دستهایمان را بشوریم و چیزی بخوریم
اما
چرا دستهای تو خونیست و پشت من می سوزد ؟

شعر کوتاه در مورد بی وفایی

او ز من رنجیده است
آن دو چشم نکته بین و نکته گیر
در من آخر نکته ای بد دیده است
من چه می دانم که او

با چه مقیاسی مرا سنجیده است
من همان هستم که بودم ، شاید او
چون مرا دیوانه ی خود دیده است
بی وفایی می کند بلکه من
دور از دیدار او عاقل شوم

او نمی داند که من ، دوست می دارم جنون عشق را
من نمی خواهم که حتی لحظه ای
لحظه ای از یاد او غافل شوم…

❃❃❃

عاشق شدم و عذاب را فهمیدم
رنجیدن و اضطراب را فهمیدم

در چشم تو عشق را ندیدم اما
معنای دل کباب را فهمیدم

هر روز خطاهای تو را بخشیدم
تا بخشش بی حساب را بخشیدم

❃❃❃

عجب جوش و خروشی بود عشقت
خراب باده نوشی بود عشقت

بهشتم را به سیبی داد بر باد
عجب آدم فروشی بود عشقت

❃❃❃

کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوار مهربانی تک نبود

کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه تلخ خیانت حک نبود

❃❃❃

بی وفایی کن وفایت می کنند
با وفا باشی خیانت می کنند

مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست
مهربان باشی رهایت می کنند

❃❃❃

هر که را دیدم خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود

هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود

❃❃❃

من را به درد خود رها کردی و رفتی
دیدی که با این دل چه ها کردی و رفتی ؟

من با تمام هستی ام دل بر تو بستم
اما تو دل از من سوا کردی و رفتی

❃❃❃

آمدی دیوانه ام کردی و رفتی بی وفا
با غمت هم خانه ام کردی و رفتی بی وفا

مثل شمعی بودی و با یاد خود ای نازنین
تا ابد پروانه ام کردی و رفتی بی وفا

 

شعر درباره بی وفایی
شعر درباره بی وفایی

تو از عشقت حذر کردی و رفتی
تو بی یار و کسم کردی و رفتی

در این مکاره بازار پلیدی
تو یارت را رها کردی و رفتی

❃❃❃

میروم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچنان که تارو پودقلب من از هم گسست

می روم با زخم هایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمد آشیانم را شکست

می روم اما نگویی بی وفا بود ونماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است

❃❃❃

ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری بی وفایی را بخور

ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت

من که گفتم این بهار افسردنی است
من که گفتم این پرستو رفتنی است

آه عجب کاری بدستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل

❃❃❃

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا
وانچه دیدم به مکافات جفا بود، جفا

شربت من ز کف یار الم بود، الم
قسمت من ز در دوست بلا بود، بلا

❃❃❃

یکی را آرزو کردی و رفتی
برایش پرس و جو کردی و رفتی

تو هم تا آبرو از من گرفتی
مرا بی آبرو کردی و رفتی

❃❃❃

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ ام از پا چرا

نوش‌ داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌ خواستی حالا چرا

 

شعر و متن در مورد بی وفایی
شعر و متن در مورد بی وفایی

 

سخن آخر

کاش بی وفایی آنقدر از آدم ها دور بود که به مفهومی گنگ و بی معنا برای همه مبدل میشد. با آرزوی اینکه هیچوقت از این جملات در زندگیتان استفاده نکنید از شما عزیزان درخواست می کنیم نظرات ارزنده و زیبای خود را با ما به اشتراک بگذارید.

پیشنهاد می کنیم در این رابطه مطلب «جملات سنگین بی معرفتی» را نیز از نظر بگذرانید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید