شعر طنز ازدواج و عروسی؛ اشعار خنده دار در مورد ازدواج

با مجموعه ای از شعر طنز ازدواج، شعر خنده دار ازدواج، اشعار سرکاری برای ازدواج، شعر کنایه دار برای ازدواج آسان، شعر خنده دار عروسی، شعر خواستگاری خنده دار و … همراه ما باشید.

شعر ازدواج طنز و خنده دار

مقوله ازدواج، بسیار مقدس و در تمامی جوامع پسندیده است، اما از آن جایی که شوخی و طنز با هر موضوعی، جذابیت خود را دارد، شعر طنز ازدواج نیز می‌تواند بسیار جالب باشد. انگیزه‌های غلط برای ازدواج و عروسی از موضوعات جذاب شعر طنز ازدواج است. شما می‌توانید از این شعر برای همسر آینده خود استفاده کرده و یا آن را برای دوستان و آشنایانی که در شرف ازدواج هستند، ارسال کنید.

در ادامه با ستاره همراه شده و به چند نمونه شعر طنز ازدواج توجه کنید.

 

گلچین شعر طنز ازدواج

شعر در مذمت زن گرفتن!

من گرفتم تو نگیر

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده‌ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غم‌ها بودم
تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگه‌ات بستر گرم
بستر راحت و نرم

زن مگیر، ار نه شود خوابگه‌ات لای حصیر
من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر
من از آن روز که شوهر شده‌ام خر شده‌ام
خر همسر شده‌ام

می‌دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر

“از مجموعه اشعار ایرج میرزا

❤❤❤

شعر در مذمت شوهر کردن!

چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم
گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم

گر از بدبختی‌ام افسانه خواندی، داستان‌گویی
به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم

مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم؟

بر آن گسترده‌ خوان گویی چه بودم؟ گربه‌ای کوچک
که غیر از لقمه‌ای نان خواهش دیگر نمی‌کردم

زر و زیور فراوان بود و زیر منتم، اما
من مسکین تمنای زر و زیور نمی‌کردم

گرم چون (خوش‌قدم) مطبخ‌نشین می‌ساختی بی‌شک
چو او می‌کردم، ار خدمت ازو بهتر نمی‌کردم

به دل می‌ریختی زهرم به سر می‌کوفتی کفشم
اگر یک تای کفشت را به سر افسر نمی‌کردم

… نگویم پیر و ممسک بود و آتشخو ولی آخر
بدان نابالغی، شوهر، چه می‌شد گر نمی‌کردم

“از مجموعه اشعار ژاله اصفهانی

❤❤❤

بچه‌ها لطفا ازدواج کنید
وقت خوبی‌ست، می‌رود از دست

به شما وام می‌دهند الان
پول یارانه هم که فعلا هست

هر کجا هم که شیب تندی بود
باید آن شیب را میان بر زد

مثلا چون اجاره‌ها بالاست
می‌توان کنج پارک چادر زد

لقمه‌ای نان بربری با عشق
واقعا کمتر از شنیسل نیست

چیپس با عشق، مثل استیک است
اصلا این چیزها که مشکل نیست

❤❤❤

آخر این هفته جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفا از آوردن اطفال خودداری کنید

بر شکم صابون زده آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه‌ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و باشکوه
با غذا و میوه‌ی آن جشن افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بودها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

میوه شیرینی شب پاتختی‌مان هم لازم است
پس برای صرفه‌جویی اندکی یاری کنید

موقع کادو خریدن چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هر چه باشد نسبت قومی‌تان نزدیک‌تر
هدیه را هم چرب‌تر از روی ناچاری کنید

در امور زندگی دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است آن را سه خرواری کنید …

❤❤❤

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
توجه کن به اوضاعش که آیا سیم و زر دارد؟

درست است اینکه اخلاق و منش در زندگی هامان
مهم است و در آینده دو چندان هم اثر دارد

ولی دقت کن اخلاقش به قدری خوب باشد که
در این اوضاع بی پولی ، به سر فکر سفر دارد

به قدری میشوی خوشبخت با این کِیس با ثروت!!
که اصلا بیخیال دل!!که ثروت شور و فر دارد

و دوری کن از آن کس که بِلاکَت می کند دائم
که در سر فکرهای خوفناک و شوم و شر دارد!

همیشه روز و شب آنلاین آنلاین است این شخص و
مداوم لایو میبیند و دیدارش خطر دارد

بچسب آن را که قصدش ازدواج است و همین حالا بگو بعله!
دگر چون و چرا اما اگر دارد؟

شاعر : بهار نژند

 

شعر طنز و خنده دار ازدواج
شعر طنز و خنده دار ازدواج

 

بشنو از من چون حکایت می‌کنم
از جدایی‌ها شکایت می‌کنم

کز تجرد تا مرا ببریده‌اند
از شعورم بارها پرسیده‌اند

چند سال پیش استادان فن
در خلال گفتگوهایی به من

منعکس کردند این اخبار را
این خبرهای مسرت بار را

ازدواج از روزگاران الست
از فنون انتحاری بود و هست

جمعی از نام آوران عهد دور
کاین زمان هستند از اهل قبور

دل به کار ازدواج انداختند
پرچم این کار را افراختند

ازدواج از اول این جوری نبود
زن ذلیلی نیز مجبوری نبود

ازدواج این قدرها مشکل نبود
در جوانان این قدر دل دل نبود

بله‌های دختران هنگام عقد
مرتبط با خط ایرانسل نبود

مهریه این قدرها سنگین نبود
چهره‌ی دامادها غمگین نبود

قیمت کل جهاز دختران
بود تنها در حدود صد قرآن

بین زن یا مرد سالاری نبود
از کتک کاری، نه! آثاری نبود

هیچ کس پایش چنین لنگان نبود
زیر چشمش جای بادمجان نبود

مرد بودن هیچ رسوایی نداشت
کله ها ربطی به دمپایی نداشت

❤❤❤

باز آمد هفته ی خاص فشار ازدواج
یاد من آورد سنگینی بار ازدواج

من عزب باشم ولی جرات ندارم تا کنم
فکر آن، با اینکه هستم بیقرار ازدواج

رستم دستان اگر بودی زمان حال ما
او سپر انداختی در کارزار ازدواج

فارغ التحصیل بیکارم قضاوت با شما
می شود آیا که باشم فکر کار ازدواج؟

مسکنی از خود ندارم رهن ها بالا بود
گشته بی ماوا، خزانی، نوبهار ازدواج

وای از مهریه هایی که بسی داماد را
کرده مظلومانه محبوس و شکار ازدواج

بوق و کرنا رفته وام ازدواج بانکها
وای.. از این وعده ی بی اعتبار ازدواج

این همه مشکل شده باعث که بنده سالها
بی کله ماند سرم باشم خمار ازدواج

شاعر : اسماعیل تقوایی

❤❤❤

یک همسر ایده آل باید باشی
مثل دل من زلال باید باشی

اینقدر به مشکلات خود اخم نکن
پرخنده و بی ملال باید باشی

یک مانتو خریده ای برایم دیروز
امروز به فکر شال باید باشی

عمر دوسه روزه را دگر سخت مگیر
گاهی شده بی خیال باید باشی

تعطیلی عید را مدیریت کن
فکر سفر شمال باید باشی

حالا که شده کبابمان آماده
پس در طلب زغال باید باشی

هر انجمن و شعر سرجای خودش
در هم و غم عیال باید باشی

رستم که شوی تو ، می شوم تهمینه
رودابه شوم ؛ تو زال باید باشی

تا کی هدفت رفیق بازی باشد
یک مرد پراز کمال باید باشی

پیگیر طلبهای خودت باش دگر
در پیچ و خم ریال باید باشی

ولخرجی بیخودی اکیدآ ممنوع
همواره در اعتدال باید باشی

دیروز و گذشته ات به خود مربوط است
پیوسته به فکر حال باید باشی

می خواهی اگر که درکنارت باشم
یک همسر ایده آل باید باشی

شاعر : مهرانه نعیمی

❤❤❤

جوانا! زن نگیر اصلاً، ندامت پیش می آید
برای هر که زن دارد عقوبت پیش می آید

بله من زن گرفتم چون که غفلت پیش می آید
تو امّا زن نگیری که مشقّت پیش می آید

اگر دیدی که یک دختر به سمتت پیش می آید
فراری شو از آنجا که حکایت پیش می آید

بله خر می شوی یک وقت و الفت پیش می آید
محبّت می شود باعث که صحبت پیش می آید

قرار ازدواجی هم به لکنت پیش می آید
میان خواستگاری درد و محنت پیش می آید

چرا که صحبت از مقدار ثروت پیش می آید
سؤال از خانه و مسکن به سرعت پیش می آید

پس از آن پرسش از پایان خدمت پیش می آید
خلاصه با توافق روز وصلت پیش می آید

نه وصلت بلکه در واقع اسارت پیش می آید
تو گرمیّ و نمی فهمی اطاعت پیش می آید

برایت می خرد جارو نظافت پیش می آید
اگر با دوستت باشی شماتت پیش می آید

و اینگونه ست که قطع رفاقت پیش می آید
نه دیگر هفته ای آرام و راحت پیش می آید

نه حتّی هیچ اوقات فراغت پیش می آید
اگر در گوشی ات باشی شکایت پیش می آید

به روی گوشی ات بحث نظارت پیش می آید
اگر حرفی زدی حتماً کدورت پیش می آید

به سمت خانه ی بابا عزیمت پیش می آید
به دنبالش کشیدن ناز و منّت پیش می آید

ولی ایشان نمی آید لجاجت پیش می آید
پدرزن، نیز مادرزن؛ دخالت پیش می آید

برادرها و خواهرها؛ حمایت پیش می آید
برایت شرمساری ها به غایت پیش می آید

زنت می آید امّا درس عبرت پیش می آید
سخن از سینه ریزی {سوت} قیمت پیش می آید

اگر گفتی ندارم پول، ذلّت پیش می آید
دوباره بحث و دعوا و ملامت پیش می آید

ملامت پیش اگر آید مرارت پیش می آید
هزاران حرف توأم با جسارت پیش می آید

جسارت پیش اگر آمد حقارت پیش می آید
بدون شک در آن اثنا اهانت پیش می آید

یقیناً حرف‌های بی نزاکت پیش می آید
سپس با لنگه ی کفشی اصابت پیش می آید

اگر محکم بکوباند جراحت پیش می آید
جراحت بیش اگر باشد وخامت پیش می آید

به دکتر می کشد کارت کسالت پیش می آید
سخن از احتمال مرگ و رحلت پیش می آید

نمی میری و دوران نقاهت پیش می آید
جر و دعوا به هنگام عیادت پیش می آید

به فرض اینکه فردایش سلامت پیش می آید
لزوم چند روزی استراحت پیش می آید

پس از چندی برایت یک بشارت پیش می آید
بشارت چیست جز اینکه ولادت پیش می آید

تو بابا می شوی، بسیار زحمت پیش می آید
نداری پول و اجباراً قناعت پیش می آید

قناعت چون که پیش آید خساست پیش می آید
میان همسرت با تو خصومت پیش می آید

دوباره احتمالاً چند ضربت پیش می آید
سرت آسیب می بیند طبابت پیش می آید

دوباره آشتی با یک وساطت پیش می آید
خلاصه زن نگیری که فلاکت پیش می آید

شاعر : حسین گلچین

 

شعر طنز ازدواج
شعر طنز ازدواج

 

انتهای آرزوی عاشقانی ازدواج
نازنین و خوشگلی، ابروکمانی ازدواج

همچو سربازی و مرگی در شباهت با شتر
روی ما آخر خودت را می‌نشانی ازدواج

بحث رویایی و زیبا و خفن در هر مکان
فی المثل در باشگاه و میهمانی ازدواج

از برای قشر دانشجو جوانان فهیم
گشته شیرین و گوارا مثل رانی ازدواج

صبح تا شب ما فقیران از پی یک لقمه درس
لقمه درس گران در این گرانی ازدواج

در رقابت‌های رفع بوی ترشی در جهان
پای فینال است و جام قهرمانی ازدواج

سازمان‌ها از پی هم در پی کاری روان
از برای خود ندارد سازمانی ازدواج

این همه خیل جوانان عذب را ننگرد
بعد مسئولان نابینای ثانی ازدواج

قول کاندیدا به یاران: وام‌ها اماده است
چون گذشت از پل الاغش نیست مانی (money) ازدواج

خوب می دانم که می‌خندی به حالم هِرّ و کِر
آن قَدَر خندیده‌ای کفاشیانی ازدواج

منفجر کردی مرا آخر تو با درد فراق
مثل یک بازیگر هندوستانی ازدواج

بس که دیدم فیلم‌های هندی و عشقی زیاد
من بلا نسبت شدم سلمان خانی ازدواج

هیچ می‌دانی که معنای دهان سرویس چیست
در دهان سرویس کردن آلمانی ازدواج

قلب ما آتش گرفت از فکر کردن‌ها به یار
تو برای قلب ما آتش نشانی ازدواج

 

شعر طنز خواستگاری

-“شغل داری؟” =: «بله»، -: «تجاری؟» =: “نه”
-: “پس چه؟ حتماً شدی اداری نه؟!”

=: “کارمندم، بله غلام شما
تا چه باشد جواب (آری، نه)

خانه ام هم به زودی آماده ست”
-: “از خودت هست؟” =: “نه”، -: “اجاری نه؟”

=: “خب جوانیم و اوّل راهیم
آنچنان هم که در نداری نه

لقمه نانی به دست می آید
با برازندگی، به خواری نه

کم ندیدیم زوج هایی که
پول دارند، سازگاری نه…”

-: “یک جواب صریح می خواهم
اهل دود و دمی، خماری نه؟”

=: “حالت چشم من همین طوری ست
به هر آن کس قبول داری نه”

-: “گرچه خوبی شما و شایسته
چون نه منزل، نه کار و باری، نه…

دخترم وقت ازدواجش نیست
پاسخ من به خواستگاری “نه””

شاعر : حسین گلچین (شکلات الشعرا)

❤❤❤

جوانی که هم اینک رهسپاری
به سوی اشتباه خواستگاری!

کمی بنشین که در ابیات چندی
کنم پندی نثارت یادگاری

از آنجایی که این امری مهم است
و همسر نیست کالایی تجاری

اگر گوشت به حرف من نباشد
تحمّل بایدت ناسازگاری

خودت را لو نده از هر لحاظش
ندارد راستگویی افتخاری

اگر پرسید: “فامیل شما چیست؟”
همینطوری بگو: “اسفندیاری”

حواست جمع باشد تا مبادا
بیاید پیش بعداً شرمساری

و بعد این را بدان و مطمئن باش
همینکه زن گرفتی، انحصاری

فقط در خدمت بانوی خویشی
به واقع روز و شب تحت فشاری

بکل حرفی نزن بر روی حرفش
که در می آورد از تو دماری؛

به بحث اوّل خود بازگردیم
بله در خواستگاری، اصل کاری

جمال دختر مذکور باشد
به چیز دیگری کاری نداری

به این خاطر سفارش می کنم که
کنارت دبّه ی آبی گذاری

همینکه دختر آمد چای آورد
نشست آنجا به مانند نگاری

شما بر دبّه ی آب اقتدا کن
ببر یورش به دختر انتحاری

بکن با پاشش آن دبّه ی آب
تمام هیکلش را آبیاری

بریزد کلّهم آرایشاتش
مبادا کرده باشد استتاری

اگر بعدش بمانی زنده، بینی
که گنجشک است ایشان یا قناری

شاعر : حسین گلچین

 

سخن پایانی

از اینکه با مجموعه شعر طنز ازدواج و عروسی همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید. همین طور پیشنهاد می‌کنیم که مجموعه شعر طنز عاشقانه را نیز در ستاره دنبال کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید