بهاره افشاری متولد ۱۴ تیرماه سال ۶۳ در تهران، بازیگر، کارگردان و طراح لباس است. او دیپلم بازیگری دارد و در رشته نقاشی نیز فارغالتحصیل شده است. بهاره افشاری قبل از بازیگری کار مونتاژ نیز انجام داده است. او تا به امروز در حدود ۳۰ اثر سینمایی و تلویزیونی ایفای نقش کرده و به تازگی مستند سریک، که فیلمی درباره اسب سردار آزمون است را کارگردانی کرده است.
از تازهترین کارهای بهاره افشاری میتوان به بازی در مجموعه “ممنوعه” اشاره کرد که به کارگردانی امیر پورکیان ساخته و در شبکه نمایش خانگی منتشر شده است. بهاره افشاری به همراه تنها برادر خود یک شرکت طراحی راه اندازی کرده و مدیریت بخش طراحی لباس را نیز خودش بر عهده دارد.
بهاره افشاری نیز همانند بسیاری از چهرههای کشور در فضای مجازی بخصوص در اینستاگرام فعالیت دارد و صفحه اینستاگرام او با بیش از یک میلیون دنبال کننده از صفحات پرفالوئر ایرانی در اینستاگرام بهشمار میرود. در ادامه فعالیتهای بهاره افشاری در فضای مجازی و حواشی مرتبط با آن به ترتیب تاریخ انتشار هریک پوشش داده شده است.
۱۰ اردیبهشت ۹۸
بالاخره تو دنیای خواهر برادری این اختلافات پیش میاد، بهتره مسالمت آمیز حل بشه و خیلی رسانهای نشه.
۴ فروردین ۹۸
بهاره افشاری هم اینجوری عصبانیتشو نسبت به استاندار گلستان که در بدترین شرایط این استان در مسافرت فرنگ به سر میبره ابراز کرد.
۴ اسفند ۹۷
از هرچی که بشه گذشت، از یواشکیهای بهاره افشاری نمیشه گذشت!
۲ اسفند ۹۷
در ادامه فخر فروشی کامبیز دیرباز به بهاره افشاری رو میبینیم که بخاطر سانسور بخش موتور سواری خانم افشاری توی سریال ممنوعه نمود بیشتری واسشون پیدا کرده.
بهاره افشاری:

۶ بهمن ۹۷
بهاره افشاری برای بار دوم اعلام کرد که سردار آزمون داداش کوچولوشه…
۲۹ آذر ۹۷
بهاره افشاری از سانسورچیان عزیز خواست تا او را شبیه دلمه برگ مو نکنند!
۱ تیر ۹۷
پس از انتقادات زیادی که از نحوه بازی سردار آزمون در جام جهانی شد، بهاره افشاری با انتشار پستی در اینستاگرام از او حمایت و او را داداش کوچولوی خودش خطاب کرد.
بهاره افشاری:
«این ویدیو رو پنج ماه قبل در حالی از سردار گرفتم که او برای یک تعطیلات کوتاه سه روزه براى فیلمبردارى به ایران آمد. در چشمانش برق امید را میدیدم و پشت شیطنت کلامش میتوانستم عزمش را برای جنگیدن حدس بزنم. آن روزها تازه حریفان ما در مرحله مقدماتی انتخاب شده بودند و همه در حال جوک ساختن برای گروه مرگ بودند تصویری که از تیم ملی در میان رقبای مانند اسپانیا، پرتغال و حتی مراکش ساخته بودیم یک تیم دست و پا بسته بود. در آن شرایط به سردار گفتم از این موج پر کنایه و نگاه حقارت آمیزی که پیرامون تیم ملی راه افتاده است ناراحتی؟
بدون تامل گفت: معلومه که نه!
با لحنی مصمم ادامه داد تنها چیزی که برای من مهم است شادی مردم سرزمینم است و من از اینکه میبینم امروز با این جوکها شادند غمگین نمیشوم فقط همه تلاشم را میکنم که برایشان با همه توانم بجنگم.
من بزرگترین پاداشم را ازمردم گرفتم.
می دانی چه حالی دارد وقتی مردم تو را برای گل صعودت به جام جهانی از ته دل دعا میکنند
گفتم ممکن است همین مردم که امروز تو را روی شانه هایشان به خاطر یک گل گرفتند فردا به خاطر نزدن یک گل زیر پاهایشان بگیرند. بدون هیچ مکثی گفت:
من طلبکار این مردم نیستم، وظیفه من شاد کردن آنهاست، آنها حق دارند اگر روزی من شادشان نکردم دوستم نداشته باشند. به همین سادگی… گفت: من از آن روزها نمیترسم، چون برای فوتبال سرزمینمان با همه جانم میجنگم اگر روزی مردم دوستم نداشته باشند میروم تا فرد بهتری جاى من بیاید.
همان لحظه با خودم گفتم چطور یک پسر ٢٢ ساله میتواند به جایگاهی برسد که بتواند خودش را برای شادی مردم خط بزند.
همان لحظه با خودم گفتم بی خود نیست در این سالهای اخیر او توانسته برای من هم شانه برادرم بابک بایستد اینها را ننوشتم تا از سردار حمایت کنم. این یک برشی از یک روایت بود.
سردار
تو امروز شکست نخورده ای. فوتبال عین زندگیست فقط دیروز، روز تو نبود.
روی پاهایت بایست.
همه ما روزهای تلخ و شیرین رو سپری کرده ایم.
هوادارانت میدانند که تو جنگیدی
برگردد و حقت را از زمین فوتبال بگیر.
دعاى خیر مردم بدرقه راهت و مهمتر از همه یادت نرود که تو خانواده منى … هنوز یک نفر اینجا چشمش به توست …
براى داداش کوچولویى که قهرمان خواهرش است در هر شرایطى …»